گریه بر هر درد بی درمان دواست
گریه بر هر درد بی درمان دواست پس آن را از خود دریغ نکنید :
فواید گریه را می دانید یا اینکه شما هم فکر می کنید گریه برای سلامتی مضر است؟ درست است که غم و اندوه عامل بیماری و پیری است اما فراموش نشود که گریه در حد معمول با دفع سموم بدن موجب سلامت بدن و پوست می شود. تحقیقات نشان داده است که گریه هم می تواند برای سلامت خوب باشد، اگر چه تعداد فواید گریه کردن نسبت به فواید خندیدن کم تر است اما قطعا همان تعداد هم نباید نادیده گرفته شود.
باید گفت که اگر جلوی اشک های خود را بگیرید این امر منجر به آسیب رساندن به خود است. همان طور که شما هم می دانید عمل گریه کردن اجازه می دهد تا احساسات و تنش ها سرکوب شوند که این امر به از بین بردن استرس، افسردگی و به بهتر کردن خلق و خو کمک می کند. گریه عملی طبیعی، سالم و شفا بخش است.
گریه مردان چرا ممنوع است؟
با این که بسیاری از مردم عقیده دارند که گریه کردن، مردانه نیست، ولی ما می بینیم که وقتی مردان دستخوش یک تاثیر شدید می شوند گریه کردن برای آن ها به طور عادی می شود، اگر مردان گریه کنند بار تاثر و اندوهشان به مراتب سبک تر می شود، زیرا رفتار عادی باعث فشار روحی آن ها می گردد. جامعه بدون دلایل منطقی حق گریه کردن را به زنان داده است و بدین ترتیب راه فرار از پریشانی های روز افزون زندگی کنونی را برای آن ها باز گذاشته ولی همین جامعه فرمان می دهد که مردان نباید گریه کنند.
رابطه بین گریه و زخم معده :
در سایه تلاش روانشناسان معلوم شده که میان گریه و زخم معده رابطه ای وجود دارد این زخم ها با عصبانیت فشار روحی و پریشانی روابط نزدیکی دارند، اشخاص زود رنج عصبی، برای سوهاضمه و زخم های مربوط به معده آمادگی مخصوص دارند این گونه زخم ها در میان مردان بیشتر دیده می شود و علت را گریه نکردن مردان دانسته اند.
گریه بر هر درد بی درمان دواست
رابطه شیمیایی نیز بین گریه و علت پیدایش زخم معده وجود دارد زیرا اشک دارای ماده ای به نام لیوزیم است که یکی از مواد بسیار نیرومندی است که باکتری ها را نابود می کند، این ماده مخصوص، در قطره های اشک و همچنین در بزاق دهان وجود دارد و کارش این است که از دچار شدن چشم به بیماری های گوناگون عفونی جلوگیری می نماید.
گریه بر هر درد بی درمان دواست ، اما گریه باید در مکان و شرایط خودش انجام شود . شما در ابتدا باید دنبال یک زندگی شاد و خوشحال و خندان باشید . من در دوران کودکی در یک روستا زندگی میکردم ، یه پیر مرد در این روستا زندگی میکرد که او را همیشه در حال خنده میدیدم ، موقع صحبت کردن ، همیشه خنده رو لبانش بود و حتی یک بار یه اتفاق بدی برایش افتاد ، باز خوشحال بود و گفت چه خاصا اگه این اتفاق برایم نمی افتاد میرفتم جای دیگه و اتفاق خیلی بدتری برایم میفتاد . یک روز ما بچه ها داشتیم توی کوچه فوتبال بازی میکردیم که این پیر مرد از اونجا رد میشد و پرسید من هم میتوانم باهاتون فوتبال بازی کنم ؟ گفتیم بله . بنابراین با ما فوتبال بازی کرد . وقتی من دیدم این پیرمرد با این سن بالایش به این خوبی بازی میکند حدس زدم علت سلامتی جسمی اش باید این باشد که همیشه شاد و در حال خنده است . از طرف دیگه در این روستا یه خانمی بود که در شرایط خیلی سخت و دردناکی زندگی میکرد . نمیخوام مطلب طولانی بشه ولی برای اینکه متوجه شوید که در چه شرایط سختی زندگی میکرد فقط ۲ تا از مشکلاتش رو ذکر میکنم . این خانم یک پسر عقب مانده ذهنی داشت که حدوداً ۳۰ سال سن داشت ، عقب ماندگی ذهنی شدید داش ، نمیتوانست توالت برود و حتی خودش نمیتوانست غذا بخورد و مادرش میبایست با قاشق غذا دهنش میکرد بنابراین نگهداریش از نگهداری یه نوزاد خیلی سخت تر بود و بعلاوه اگه مادرش یه لحظه ازش غافل میشد هر وسیله ای که در دسترسش قرار میگرفت را خراب میکرد مثلا اگه میرفت سراغ یخچال هر چه خوراکی داخل یخچال بود می ریخت بیرون و خوراکیها رو قاطی و خراب میکرد .این خانم همچنین یه پسر دیگه داشت که به قول معروف اعصاب نداشت و روی یه مساله کوچک و شاید بی اهمیت اعصابش خورد میشد و هر وسیله ای که دم دستش بود رو مشکوند و خراب میکرد . مادر من گهگاهی میرفت خانه این خانم ، یک روز من همراه مادرم رفتم خانه این خانم ، دیدیم تمام شیشه های پنجرهای اطاق مهمانخانه شکسته بودن ، ظاهرا پسرش دو باره رو یه موضوعی اعصابش خورد شده بود و تمام شیشه های این اطاق رو شکونده بود . واقعاً من مونده بودم که این خانم با این همه مشکلات طاقت فرسا چگونه زندگی میکرد ؟! این در حالی بود که این خانم از سلامتی جسمی کامل برخوردار بود . این خانم به مادرم گفت که دیروز کلی گریه کرده ام و بعدش خندید و گفت مهم نیست ، پسرم اعصاب نداره و این کارهایش تحت کنترلش نیست . الان من حدث میزنم اون خانم پس از هر اتفاق سخت گریه میکرده و آرامش پیدا میکرده و این گریه ها او را سالم نگهداشته بود . والا بدون گریه هیچکس نمیتونه اینهمه سختی رو تحمل کنه .پس در وحله اول سعی کنید دنبال زندگی شاد و خندان بروید که براتون سلامتی فراوان میاورد و در مواقع سختی ها گریه خودش میاید و این گریه نیز براتون سلامتی میاورد . موقع گریه هورمونهایی در بدن ترشح میشود که از هر دارویی مفیدترند . گریه برای کودکان نیز مفید است . بسیار افرادی رو دیده ام که وقتی فرزندشان گریه میکند و نمیتوانند خواسته اش رو برآورده کنند بر سرش با عصبانیت داد میزنند و میگویند بسه دیگه ، ببُر صدایت رو و … که عمل خیلی اشتباهی است اگه نمی توانید خواسته فرزندتان را بر آورده کنید لااقل اجازه دهید گریه اش رو بکند و با گریه آروم بگیرد برای سلامتی جسمیش بسیار بسیار مفیده .
عرض ادب و احترام
از ثبت نظر محترم شما سپاسگزاریم. بله واقعا این موارد صحت داشته و این سخنان نیاکان و بزرگان ما براستی که برحق بوده است.
شاد و سلامت باشید.
چه اجباری هست کاری را که طبع بشر دوست ندارد انجام بدهیم واقعا غم و اندوه چه فایده ای می تواند داشته باشد خدای مهربان چه کار به گریه ما دارد همین که انسان ها ی خوب و مومنی باشیم کفایت می کند
درود بر شما محسن گرامی
وجود احساس غم و گریه کردن در افراد یک امر طبیعی است.
چرا احساس غم و اندوه را یک حس بیمصرف و غیر ضروری میدانید؟ لطفا بیشتر توضیح دهید؛
سلام، محسن جان که برای عبادت و تقویت ایمان گریه نمیکنیم، گریه ما به خاطر ناراحتی برای تجارب تلخ زندگیمان هست. امیدوارم هیچ وقت غم نبینید، اما کسی که غم دیده باشه میدونه چه زجری داره و گاهی یادآوری گذشته روح آدمو بازی میده؛ اینجور مواقع آدم بغضش میترکه و گریه میکنه، من اسمشو گذاشتم گریهدرمانی، چون کمی آروم میشم. اگرم منظورتون اینه که به خدا توکل کنیم خب ما این کارو میکنیم ولی گاهی سنگینی درد خیلی زیاده و انسان نمیتونه تحمل کنه.
سلام
من هر کاری میکنم نمیتونم گریه کنم به همین دلیل خیلی اذیت میشم همش احساس میکنم قلبم تحت فشاره لطفاً یه دارویی یا راهکاری ارائه بدید ممنون
برای اینکه اثرات درمانی گریه رو بهتر متوجه شوید ، ماجرایی که برای من اتفاق افتاد و توسط گریه معالجه شدم رو بخوانید :
من پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه و اتمام خدمت سربازی به شهرم برگشتم و با موفقیت صاحب شغل مورد علاقه ام شدم و نزدیک دو سال ، روزگار خوب و موفقی داشتم تا اینکه با پیش آمد پاره ای تلخکامی ها برایم ، به بیماری افسردگی مبتلا شدم و روز به روز بیماریم پیشرفت کرد و حتی باعث شد که شغلم رو نیز از دست بدهم و مشکل مالی نیز به مشکلاتم اضافه شود . با فوت مادرم ، دیگه احساس میکردم تنها شده ام و بیماریم شدید تر شد . روزگارم شده بود گوشه گیری ، احساس نا امیدی ، غمگینی دائم ، اختلال در خواب ، خستگی دائم ، بی حالی و آرزوی مرگ .
یک روز یاد پدر و مادر درگذشته ام افتادم و رفتم مزار . اونجا یه پیرمردی رو دیدم که بالای مزار یکی از ازدست رفتگانش نشسته بود و با سوز و گداز گریه و زاری وصحبت میکرد و اشک میریخت . کمی که نگاهش کردم اشک در چشمانم جاری شد و گریه شدم ولی با خود فکر کردم این شرایط برای روحیه فعلی من خوب نیست و زود از مزارستان دور شدم و تصمیم گرفتم فعلا دیگه به اینجور مکانها و چیزهایی که غم انگیزاند و گریه ام رو در میآورند نزدیک نشوم و همان روز فکری به ذهنم رسید ، با خود گفتم من باید بیشتر وقتم رو به آهنگهای شاد گوش کنم تا روحیه ام شاد شود تا از این بیماری خلاص شوم . اون زمان هنوز سی دی و مموری به بازار نیومده بود و اهنگها رو روی نوار کاست ضبط میکردند و با دستگاه پخش میتوانستیم آهنگ گوش دهیم . بنابراین برای تهیه نوار کاستهای شاد به بازار رفتم ولی موفق به تهیه نوار کاست شاد نشدم ، زیرا در اون زمان که اوایل انقلاب بود آهنگهای شاد رو مبتذل میدونستن و فروش اونها ممنوع بود . بنابراین به رادیو متوسل شدم و یه ایستگاه رادیویی جدید التاسیس بنام رادیو فردا پیدا کردم که البته رادیوی خبری بود ولی پس از هر خبر کوتاه یه آهنگ پخش میکرد بنابراین بیشتر وقتم رو صرف گوش دادن به رادیو فردا گذاشتم . پس از گذشت مدت طولانی احساس کردم گوش دادن به آهنگهای شاد تاثیر خیلی کمی در بهبود روحیه ام داشته ، با اینحال با خود فکر میکردم که شاید اگه این آهنگها رو گوش نمیدادم اوضاع روحیم خیلی خرابتر از این حرفها بود تا اینکه یک شب حوالی ساعت ۱۲ در حال گوش دادن به رادیو خوابم برد و در همان هنگام رادیو آهنگ غم انگیزی از خانم هایده پخش کرد و من با حالت گریه از خواب بیدار شدم و به آهنگ گوش دادم و اشک از چشمانم جاری شد و در همین حال به اوضاع خودم فکر کردم ، که چقدر بدبخت و بیچاره و درمانده و … شده ام بنابراین گریه ام بیشتر و بیشتر شد و با صدای بلند به هق هق افتادم ، نمیتوانستم جلوی گریه ام رو بگیرم ، بلند شدم و پنجره اطاق رو بستم که رهگذران در کوچه متوجه گریه ام نشوند ، چیزی حدود بیست دقیقه گریه کردم و بعدش آروم شدم و خوابم برد . صبح که از خواب بیدار شدم ، یاد گریه شب گذشته افتادم و تعجب کرده بودم و از اونجور گریه کردن خنده ام گرفته بود ، تا پایان اون روز متوجه شدم که روحیه ام کلا ً عوض شده و روحیه ام شاد شده بود و از اون روز به بعد با روحیه باز و شاد بر تمام مشکلاتم غلبه کردم و مجدداً شاغل شدم و زندگی خوب و شادی رو شروع کردم . در واقع اون گریه منو درمان کرده بود .
تا اینکه چند سال پیش دو باره بر اثر پاره ای اتفاقات بد مجددا به بیماری افسردگی مبتلا شدم ولی به اندازه اون قبلی شدید نبود . یک روز به فکر افتادم که دوباره با گریه خودم رو درمان کنم ، یه محیط آروم و تنهایی رو انتخاب کردم و سعی کردم با فکر کردن به مشکلاتم خودم رو به گریه بیاندازم و بالاخره موفق شدم کمی گریه کنم ، ولی بعداً متوجه شدم هیچ تاثیری در بهبود روحیه ام نداشته .
به این نتیجه رسیدم که اگه خودم را وادار به گریه کنم هیچ اثر درمانی ندارد ولی اگه میل به گریه دارید نباید مانع گریه تان شوید و با فراهم کردن شرایط مناسب ، گریه تان را جاری کنید ، مطمعناً اثرات درمانی خیلی خوبی دارد ، هم اثرات درمان روحی و هم اثرات درمان جسمی .